اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

یک روز ِ خوب...به بهانه روز پسر

آن روز ِ خوب ، امروز است... کِیفش را نکنی ؛ حظّش را نبری ؛ می رود... پسرک مهربانم، گاهی اوقات روزهای خوب نمی آیند ، می روند... قدر روزهایت را بدان. امروز تولد حضرت علی اکبر بود و روز پسر . بابا بردمون تبریز و خیلی بهت خوش گذشت . یه تفنگ هم که خیلی دوست داشتی برات خریدیم. روزت مبارک پسرم... روزت مبارک مرد کوچیک خونه مون...                       ...
28 فروردين 1398

به دنیا پا نهاده ای...

به دنیا پا نهاده ای... درست مانند: کتابی باز ، ساده و نانوشته باید سرنوشت خود را رقم بزنی ؛ خود ، نه کس دیگر!!! چه کسی می تواند چنین کند؟ چگونه؟ چرا؟ به دنیا آمده ای... هم چون یک بذر زاده شده ای... می توانی همان بمانی و بمیری!!! اما،می توانی گل باشی و بشکفی، می توانی... درخت باشی وببالی ...                         &...
26 فروردين 1398

13 بدرت مبارک...

اهورای ناز من... گِرهِ 13 از زندگی ات باز شود... نغمه عشق به آهنگ دلت ساز شود... سوسن و سنبل و مریم همه تقدیم شما... این بهار و صد بهارت با گل آغاز شود... سیزده ات بدر ...               ...
13 فروردين 1398

فاجعه ی واقعی...!!!

اهورا جان ... متاسفانه به خاطر سفر و بی اطلاعی از اتفاقات تا امروز عمق فاجعه را درک نکرده بودیم... سیل لرستان و خوزستان فاجعه بود !!! نه ... نه !!!صبر کن.!!! فاجعه‌ی واقعی، سیل نیست. فاجعه‌ی واقعی اینست که تا دو هفته پیش، اسم گُمیشان و معمولان را نشنیده بودیم... همان‌طور که تا دو سال پیش، اسم ثَلاث باباجانی را... فاجعه اینست که در فیلمهای گرفته‌شده با گوشیهای لرزان از سیل خوزستان، خیلیهایمان برای اولین بار میبینیم هموطنانی داریم که به زبان عربی حرف میزنند... فاجعه اینجاست که نمی فهمیم پیرمردی که تا کمر توی آب است و بغض حرفهایش را تکه‌تکه کرده دارد سعی میکند با تنها ز...
12 فروردين 1398

سفرنامه نوروز 98 ( آبادان )

پسر خوبم ، اهورای خوش سفرم... بعد از اهواز رسیدیم به آبادان...شهر زیبا با مردمی فوق العاده خونگرم و مهمان نواز ... واقعا این حرف در حد تعارف نیست و به جرئت می توانم بگویم آبادانی ها مهربان ترین مردم ِ ایران هستند. دل بزرگ و خوش زبان ... با آن لهجه ی زیبایشان !!! با اینکه آبادان شهریست در خوزستان ، و مرکز استان نیست ، از اهواز زیباتر و آبادتر بود ... و این بی شک به دلیل وجود پالایشگاه بزرگ نفت در این شهر است...در دهه های پیش، آبادان بر خلاف شهرهای دیگر کشور ، فرودگاه بین المللی داشته ، ایستگاه فرستنده رادیو و تلویزیون داشته ، دانشکده ی نفت داشته و آن موقع ها مهمترین و خاطره انگیزترین شهر ایران بوده...( به نظر من الآن هم خیلی ...
11 فروردين 1398

سفرنامه نوروز 98 ( اهواز )

اهورای خوبم... شب هفتم ِ نوروز به اهواز رسیدیم... شهر کارون ... شهر پل های زیبا...! شهری با مردمی خونگرم و مهمان نواز و دلشاد . و تو، یدونه پسرم در لحظه ی ورود به اهواز...     بعد از اسکان ، تصمیم گرفتیم بریم فلافلِ اهوازی بخوریم . از هر کی آدرس یه فلافلی عالی رو خواستیم محله ی لشکر آباد و بهمون پیشنهاد کرد...و بعد از کلی انتظار تو ترافیک سنگین بالاخره به لشکر آباد رسیدیم...چه محله ای !!! چه حال و هوایی !!! فکر نمی کنم تا آخر عمرم حال و هوای زیبا و به یادماندنی لشکر آباد از ذهنم خارج بشه! یک خیابون که انتهاش و نمی تونستیم ببینیم ... دو طرفش پر از مغازه های فلافل فروشی بود که بوی فلافل...
9 فروردين 1398

سفرنامه نوروز 98 ( شوش _ شوشتر )

پسرکم... اهورا جان، در ادامه ی سفرمان به سوی شهر شوش حرکت کردیم...     به شوش که رسیدیم، بلافاصله به قلعه ی داریوش یا همان قلعه ی آپادانا رفتیم ...اما بارش های زیاد چند روز اخیر باعث تعطیلی بسیاری از دیدنی های تاریخی استان خوزستان شده بود و قلعه ی داریوش هم یکی از همین اماکن تاریخی بود ... این قلعه توسط ژاک دمورگان فرانسوی برای سکونت باستان شناسان فرانسوی بر روی تپه‌ای تاریخی بناشده‌است. با حسرت از بیرون قلعه را تماشا کردیم و در دل آرزو نمودیم که در فرصتی دوباره باز هم به شوش سفر کنیم.البته موزه ی قلعه باز بود و برای بازدید به موزه رفتیم...       ...
7 فروردين 1398

سفرنامه نوروز 98 ( اندیمشک _ دزفول )

پسر نازتر از برگ گلم... اهورای خوبم ، امسال هم طبق معمولِ هر سال ، اول رفتیم خونه ی بابا محمد اینا . و روز چهارم عید با برنامه ی قبلی راه افتادیم سمت جنوب. البته اخبار این روزها فقط در مورد هوای ابری و بارونی بود و ما هم با خودمون فکر کردیم که با این اوصاف ، هوای جنوب حتما خنکه !     بعد از گذشتن از شهر خرم آباد ، به اندیمشک رسیدیم ... شب، بعد از استراحت در شهر چرخی زدیم و اطلاعاتی کسب کردیم... مثلا اینکه اندیمشک اماکن دیدنی خیلی کم داره و دزفول تقریبا 10 کیلومتر با اندیمشک فاصله داره و همیشه بین اهالی این دو شهر بر سر مالکیت رود دز اختلاف هست !!! صبح روز بعد ، اندیمشک و گشتیم و با پشت س...
5 فروردين 1398

سال 1398 مبارک...

پسرکم ، اهورای نازم ؛ با تمام خاطرات خوب و بد سال 97 تمام شد و اینک با دلی پر از امید به روزهای خوبِ سال آینده ، دفتر 1398 را باز می کنیم... نفس باد صبا... عشقی از جنس طلا... دوری و دفع بلا... سالِ پرسود و صفا... یاری از سوی خدا... همه تقدیم شما...                       ...
1 فروردين 1398
1